وب سایت ع . ا. بسطامی

وب سایت  ع . ا. بسطامی
طبقه بندی موضوعی

وداع با ماه رمضان

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۲۶ ب.ظ

.

امام سجاد(ع) در دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه با جملاتی پر سوز و گداز وداعی عاشقانه با ماه رمضان دارد

آنچه در پی می آید برداشتی آزاد از بخشهایی از این دعای شریف است :

.

خداحافظ! خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ دوستان خدا

خداحافظ ای بهترین مانوس و همراه از میان همه زمان‏ها و لحظه ها؛ و با شکوه ترین در میان همه ماه‏ ها

خداحافظ ای همراهی که برایم عزیز بودی و اکنون که می‏روی دلم داغدار جدایی توست . فراقت غمی است روی غم هایم

خداحافظ ای همنشین من، که تا بودی، دلم نرم و رام بود . ای عزیز، وقتی که تو آمدی، گناهانم چه اندک شدند!

خداحافظ ای یاوری که کمک کردی تا بر بدی ها چیره شوم و پیمودن راه‏های نیکی را برایم آسان نمودی.

خداحافظ ای محو کننده گناهان و پوشاننده عیب ها

خداحافظ ای ماه عزیزی که چه‏ قدر برای گناه‏کاران طولانی بودی و چه‏ قدر برای مؤمنان با شکوه

خداحافظ اى ماهی که نه در همنشینی ات کسالتی بود و نه در حضورت بدی و کراهتی

خداحافظ و به سلامت! همان‏گونه که تو بر ما با برکات فراوان و سلامتی فرود آمدی و ناپاکی‏های گناه را از ما زدودی

و ما را از خطاها شست و شو دادی!

خداحافظ ای ماهی که در این لحظه های وداع، نه از تو ملولیم و نه از دشواری های روزه‏ ات خسته

خداحافظ ای ماهی که خواستار حضورت بودیم و خوشحال که خواهی آمد و اکنون اندوهگین از رفتنت که از دوری‏ ات چه کنیم!

خداحافظ که چه بدی‏هایی را از ما دور کردی و چه خیراتی را با آمدنت نصیبمان کردی!

خداحافظ و درود بر تو و شب قدر ات که عظمتش فراتر از هزار ماه است

خداحافظ که تا بودی، مشتاق آن بودیم که بیشتر بمانی و اکنون که می‏روی، دل‏هایمان برای دیدار دوباره‏ ات بیقراری می کند

خداحافظ و درود بر تو و درود بر فضل و کرمت که با رفتنت از آن محروم می شویم

خداوندا ما «اهلِ» این ماه بودیم و تو ما را به آن شرافت بخشیدی و با آن، بر سر ما منّت گذاشتی! ...

 ........................................................................................................................................................

متن اصلی بخش های مذکور از دعا .

السّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیّامِ وَ السّاعَاتِ.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْ‏آمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضّ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلّتْ فِیهِ الذّنُوبُ.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشّیْطَانِ، وَ صَاحِبٍ سَهّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللّهِ فِیکَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذّنُوبِ، وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ، وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیّامُ.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلّ أَمْرٍ سَلَامٌ‏
السّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ، وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ
السّلَامُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ، وَ غَسَلْتَ عَنّا دَنَسَ الْخَطِیئَات‏
السّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.
السّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا
السّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ، وَ أَشَدّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.
السّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ.
اللّهُمّ إِنّا أَهْلُ هَذَا الشّهْرِ الّذِی شَرّفْتَنَا بِهِ، وَ وَفّقْتَنَا بِمَنّکَ لَهُ

.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۶
ع . ا . بسطامی

خوی من کی خوش شود بی‌روی خوبت ای نگار

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۱ ب.ظ

خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار خوی من کی خوش شود بی‌روی خوبت ای نگار
بی‌تو هستم چون زمستان خلق از من در عذاب با تو هستم چون گلستان خوی من خوی بهار
بی‌تو بی‌عقلم ملولم هر چه گویم کژ بود من خجل از عقل و عقل از نور رویت شرمسار
آب بد را چیست درمان باز در جیحون شدن خوی بد را چیست درمان بازدیدن روی یار
شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی تا فغان در ناورد از حسرتش اومیدوار
چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر گر ز تو گیرد کناره ور تو را گیرد کنار

این یکی از غزلیات عرفانی اخلاقی مولوی در دیوان شمس است. از نگاه مولوی علت اصلی همه کج خلقی ها و بد خویی های ما آدمها، دوری از روی یار است.

«خوی من کی خوش شود بی‌روی خوبت ای نگار ».

اگر خیری هست، خوبیی هست، زیبایی هست باید از جانب آن نگار قدسی که مخزن همه این خیر ها و زیبایی هاست در آدمی جاری شود . همان که هم نشینی با او بهار آور جان است و دوری از او زمستان و خزان

«بی‌تو هستم چون زمستان خلق از من در عذاب          با تو هستم چون گلستان خوی من خوی بهار»

اینکه در بیان انبیاء و اوصیاء و عارفان، انسان، به خداگونه گی دعوت شده است، یعنی همین رنگ الهی زدن به سراپای زندگی. افکار و گفتار و کردار. که بی رنگ و حضور آن نگار یگانه، هر چه هست توهم است، سایه ای از واقعیت. عقلی هم حتی نیست، توهم عقل است

«بی‌تو بی‌عقلم ملولم هر چه گویم کژ بود                من خجل از عقل و عقل از نور رویت شرمسار»

در این حال تنها راه پیراسته شدن از کژی و ناراستی و تعفن و ... پیوستن و آراسته شدن به جمال یار است. همچنانکه آبهای مانده و گندیده، با وصل شدن و پیوستن به دریا، زلال و با طراوت می شوند، جانهای فرسوده از دنیازدگی و روح های متعفن از گناه، با روی آوری و وصل شدن به خدا از زشتی ها پیراسته شده و به خوبی ها آراسته می شوند

«آب بد را چیست درمان باز در جیحون شدن            خوی بد را چیست درمان بازدیدن روی یار»

آخرین توصیه مولوی این است :

«چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر                گر ز تو گیرد کناره ور تو را گیرد کنار»

در نگاه مولوی، اگر انسان طالب خوبی و زیبایی است، در هر حال و شرایطی نباید دست از جانب خدا بر دارد. چه پسند افتد و چه پسند نیافتد . چه بختیار باشد و چه نابختیار، چراکه جز در این آستان، نشانی از خیر و پاکی و زیبایی نیست.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۱
ع . ا . بسطامی

نسبت دینداری و دوستداری

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ب.ظ

در سخنی از امام باقر(ع) می خوانیم : هَلِ الدّینُ ِالاَّ الحُبِّ؟ ... اَلدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدّینُ

آیا دین چیزی جز محبّت است؟ ...  دین همان محبّت و عشق است و محبّت و عشق همان دین است (1)
هر چند این سخن ناظر به حب و دوستی خدا و پیامبر است اما با توجه به اینکه بین دین و دوست داشتن رابطه عینیت و این همانی برقرارکرده است و از آنجا که دینداری به مجموعه رفتار و گفتار و سکنات ما در قبال خدا و خلق خدا اطلاق می شود ، این معنا از دوست داشتن را می توان به دوستی و محبت های انسانی نیز تسری داد . بر این اساس عیار دینداری انسان با درجه دوستی او با خدا و خلق خداسنجیده می شود. و نتیجه مطلوب آن این است : هر چه دینداری انسان عمیق تر ، باید محبت او به خدا بیشتر و شفقت او به خلق خدا و بخصوص انسان افزون تر باشد .همان چیزی که وجه همت عارفان و سالکان است که همه چیز را به محبت می بینند .خدارا به عشق ستایش میکنند وخلق خدارا به مهرمی نوازند.در باب وجه اول معنای این حدیث ، یعنی محبت خدا باید گفت اصولا ماهیت دین از جنس کار دلی و ذوقی است . درست است که انسان با عقلش می شناسد، اما با دلش انتخاب می کند و ایمان می ورزد. اطاعت و فرمانبری اگربی شوق و اشتیاق و فقط از روی تکلف یا خوف باشد ، کاری است متکلفانه ، بی جان و روح ، بی نشاط و بی حیات . آنچه که انسان را شتاب و پرواز می دهد ایمان ورزی عاشقانه است ایمانی از سر شوق به خدا و مهر به خلق خدا . تفاوت این دو را مولوی چنین ترسیم کرده است :

زاهد با ترس می تازد به پا

عاشقان پران تر از برق و هوا

در تعبیر مولوی آنانکه مبنای شان در پرستش خدا خوف و تکلف است ، اگرچه رو به سوی خدا در حرکتند ، اما حرکتشان کند و سنگین است در عوض آنانکه انسی دوستانه و عاشقانه با خدا یافته اند پیوست شان به خدا جهشی و پَرکشان است
اما در باب وجه دوم معنای حدیث، یعنی دوستی با خلق خدا ، واقعیت این است که بسیاری از ناهنجاری اخلاقی و رفتاری ما در مورد دیگران ریشه در بد آمدن ما از دیگران یا لا اقل نگاه بی تفاوت ما نسبت به آنهاست . اگر جای این بد آمدن ها و بی تفاوتی ها، دوستی و علاقمندی بنشید خیلی از بد اخلاقی های انسان نیز اتفاق نمی افتد . و جای آنها اوصاف پسندیده ای مانند احسان و نیکی و ایثار می نشیند .آیا می شود انسان نسبت به کسی که به دل دوستش دارد غیبت و بدگویی کند . یا به او دروغ بگوید، یا به او ضرری برساند و ..... طبیعتا این اتفاق ها نمی افتد و این به معنای تحقق بخش اعظمی از دینداری انسان، یعنی رعایت اخلاق است .اینجاست که باید این حدیث شریف با تأمل دوباره خوانی کرد : هَلِ الدّینُ ِالاَّ الحُبِّ؟ ... اَلدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدّینُ

.

پی نوشت

(1) مجلسی، بحارالانوار، ج 66، ص 238.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۶
ع . ا . بسطامی

شب جُهَنی

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

گر چه یکی از حکمت های شب قدر، همین پنهان داشتن آن در میان سه شب است ، اما قرائنی وجود دارد که احتمال آن را در شب بیست و سوم رمضان بیشتر میکند . از آن جمله، حدیثی است مشهور به "حدیث جُهَنی" (1) . بر اساس این روایت ، نقل است که : شخصی به نام عبدالله بن اُنَیس جُهَنی که کارش گله داری در اطراف مدینه بود ، روزی به پیغمبر اکرم(ص) عرض کرد من به خاطر شغلی که دارم نمی توانم هر سه شب قدر را برای احیا در مدینه بمانم ، به من بفرمایید احتمال کدامیک از این شبها بیشتر است تا همان شب را مدینه بمانم . بنابر آنچه که در حدیث آمده است پیامبر(ص) سرشان را نزدیک گوش جُهَنی بردند و فرمودند همان شب بیست و سوم بیا کافی است. امام صادق(ع) به اعتبار همین حدیث فرموده اند شب بیست و سوم رمضان  "شب جُهَنی " است . در آن شب ، هر کار حکمت آمیزی فیصله می یابد و در آن شب ،بلاها و مرگ ها و اَجَل ها و روزی ها و حوادث و مقدّرات ،ثبت می شوند و نیز همۀ آنچه خداوند متعال در آن شب تا سال آینده پدید می آورد.پس خوشا به حال آنکه آن شب را با رکوع و سجود زنده بدارد و گناهانش را در برابر چشمش بیاورد و بر آنها بگرید .پس هر گاه چنین کند ، امید دارم که اگر خدا بخواهد محروم و ناکام نگردد .

.

پی نوشت :

(1) من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 161 - بحارالانوار، ج 97، ص 9 و 10

.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۱۰:۳۵
ع . ا . بسطامی

حسرت جرج جرداق مسیحی در مورد امام علی(ع)

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند.

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

.

امام علی (ع) فراتر از تعلقش به یک مذهب و دین ، فخر انسانیت است . و از این روست که متفکران بسیاری از هر دین و مسلکی در برابر بلندای شخصیت و اندیشه اش سر خم نموده اند و او را بی همتا یافته اند . از آنجمله است جرج جرداق ، متفکر مسیحی که سالهای بسیاری از عمرش را صرف پژوهش درباره شخصیت و افکار امام علی (ع) نموده بود و نتیجه آن کتابی شد پنج جلدی به نام « الامام علی صوت العداله الانسانیه » . جرج جرداق در مورد امام علی (ع) جملات پر نغزی دارد که از ماندگارترین آنها این جمله حسرت آمیز است : " ای هستی چه می شد! تمام توان و انرژی ات را به کار می بستی و هر صد سال ، یک نفر را مانند علی به دنیا می آوردی ، با همان عدالت علی و با همان علم علی و با همان بصیرت علی و با همان جوانمردی علی " 

اگر چه این حسرت ، نه فقط برای جرج جرداق که برای نوع انسان ،حسرتی همیشگی خواهد ماند ، اما دور گردون چنان رقم خورده است که شب های بی بدیل قدر با نام و یاد علی در هم تنیده است . که اگر بشریت در هر عصری از وجود انسانی در اندازه های علی(ع) محروم است ، لا اقل خاطره عدل و علم و معرفت و معنویت علی(ع) را هر سال به بهانه شبهای قدر با خود مرور کند و نقشی اگر خواست بر شخصیت خود بزند در آینه جمال علی (ع) بزند

.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۰
ع . ا . بسطامی

رمضان ماه بی بدیل

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ق.ظ

.

پیشاپیش فرارسیدن ماه مبارک رمضان را به همه تبریک میگم

چند نکته جای یادآوری دارد که عرض می شود

.

1-به آمدن ماه رمضان از سر عادت نگاه نکنیم همچنانکه امام علی فرمود :

نگویید رمضان آمد ! شما چه میدانید رمضان چیست .

و روزه آن را صرفا از سر تکلف به جا نیاوریم که باز آن حضرت فرمود :

بسیاری روزه می گیرند و از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیبشان نمی شود.

رمضان و روزه اش یک فرصت و یک نعمت بی بدیل است برای بهره بردن . و واقعا فرصت بی جایگزینی است .

هیچ روز و ماه و وقتی پیدا نمی شود که در حد و اندازه رمضان برکت خیز و اثر گذار باشد .

در هیچ زمانی نداریم که کارهای مباح ما مانند نفس کشیدن و خوابیدن عبادت نوشته شود مگر در رمضان

.

2-برای بهره وری در هر کاری باید برنامه ریزی داشت. بهره وری از رمضان هم نیاز به برنامه ریزی و هدف گذاری یک ماهه دارد

اختصاص زمانی برای تلاوت قرآن ، اختصاص زمانی برای راز و نیاز و دعا، توجه به سه اصل کلیدی خودسازی یعنی

مشارطه ، مراقبه و محاسبه از لوازم ضروری بهره وری بهتر در این ماه است

.

3-« راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش »

فراموش نکیم بی توفیق الهی چیری از این ماه نصیب ما نمی شود از همین ابتدای ماه

خالصانه از خدا بخواهیم که شرایط بهره مند شدن از این ماه را برای ما فراهم کند

.

4-« شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام »

گفته اند رمضان، ماه مهمانی خدا است و ما با دلمان به این مهمانی می رویم و دلی که انباشته از گناه باشد

نسبتی و سنخیتی با خدا ندارد برای همین اول باید دل را از همه گناهان شست آنوقت وارد ضیافت الهی شد

پس شرط اول قدم آن است که دست به یک توبه خالصانه بزنیم

.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۳
ع . ا . بسطامی

آیا ، من نیز ، در روزگار آمدنت هستم ؟

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۷ ب.ظ

بخشهایی از شعر زیبای « روز ناگزیر» سروده قیصر امین پور درباره امام عصر(عج)

.

این روز ها که می گذرد، هر روز

احساس می کنم که کسی در باد

فریاد می زند

احساس می کنم که مرا 

از عمق جاده های مه آلود 

یک آشنای دور صدا می زند

آهنگ آشنای صدای او 

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز ، مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می آید

روزی که عابران خمیده ، یک لحظه وقت داشته باشند 

تا سر بلند باشند ، و آفتاب را ،  در آسمان ببینند

...

آن روز 

پرواز دست های صمیمی 

در جستجوی دوست

آغاز می شود

...

روزی که دست خواهش، کوتاه 

روزی که التماس گناه است

و فطرت خدا 

در زیر پای رهگذران پیاده رو

بر روی روزنامه نخوابد 

و خواب نان تازه نبیند

...

روز وفور لبخند ، لبخند بی دریغ ،لبخند بی مضایقه چشم ها

آن روز ، بی چشمداشت بودن لبخند ، قانون مهربانی است

...

روزی که روی قیمت احساس ، مثل لباس ، صحبت نمی کنند

پروانه های خشک شده، آن روز ،  از لای برگ های کتاب شعر ، پرواز می کنند

و خواب در دهان مسلسل ها ، خمیازه می کشد

و کفش های کهنه سربازی ، در کنج موزه های قدیمی ، با تار عنکبوت گره می خورند

...

روزی که سبز، زرد نباشد

گل ها اجازه داشته باشند ، هر جا که دوست داشته باشند ، بشکفند

دل ها اجازه داشته باشند ، هر جا نیاز داشته باشند ، بشکنند

آیینه حق نداشته باشد ،با چشم ها دروغ بگوید

دیوار حق نداشته باشد ، بی پنجره بروید

آن روز ، دیوار باغ و مدرسه کوتاه است ، تنها ، پرچینی از خیال

 در دوردست حاشیه باغ می کشند ،

که می توان به سادگی از روی آن پرید

روز طلوع خورشید ، از جیب کودکان دبستانی

روزی که باغ سبز الفبا ، روزی که مشق آب، عمومی است

دریا و آفتاب ، در انحصار چشم کسی نیست

روزی که آسمان ،در حسرت ستاره نباشد

 روزی که آرزوی چنین روزی ، محتاج استعاره نباشد

ای روزهای خوب که در راهید! ،

ای جاده های گمشده در مه!

ای روزهای سخت ادامه!

از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روز آفتابی

ای مثل چشم های خدا آبی! 

ای روز آمدن! 

ای مثل روز، آمدنت روشن!

این روزها که می گذرد، هر روز ،

در انتظار آمدنت هستم!

اما 

با من بگو آیا ، من نیز  

در روزگار آمدنت هستم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۷
ع . ا . بسطامی

مبارکباد میلاد علمدار عشق

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ

میلاد ابوالفضل العباس (ع) گرامی باد

.

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

 

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

 

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

 

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

 

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

 

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

 

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین

 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

 

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

 

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

 

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

 

فرماندة سپاهی و آب آور حسین

ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

 

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

 

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

 

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

 

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

 

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

 

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

 

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

 

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

 

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

 

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

 

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

 

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

 

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

 

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

 

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

 

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

 

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

 

طوفان تیر می وزد از بین نخلها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک جان من به فدای سر حسین

اما تو آب را برسان تا خیام او »

 

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

 

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

 

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۴
ع . ا . بسطامی

آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر ...

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۲ ب.ظ

شهادت حضرت زینب کبری (س) عقیله بنی هاشم تسلیت باد


آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر
راوی روضه های محرم سفر بخیر


خلوت نشین نیمه شب ندبه های اشک
دلگیر بغض های دمادم سفر بخیر....


یکسال ونیم غربت و دلتنگی و فراق
یکسال ونیم گریه ی نم نم سفر بخیر


ای شاهد مراثی گودال قتلگاه
ای وارث مصیبت اعظم سفر بخیر


بغض غریب خاطره های کبودِ شام
امن یجیب کوچه ی ماتم سفر بخیر


روی کبود ونیلی و آشفته ی فراق
موی سپید و خاکی و درهم سفر بخیر


زلفی بخون نشسته سرِنیزه ها رهاست
بانو به زیر سایه ی پرچم سفر بخیر

.

.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۲
ع . ا . بسطامی

دقیقه های خدا و دقیقه های ما

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ب.ظ

سرگذشت و سرنوشت مستبدان ، اوج و افول شان ، شوکت و ذلت شان و در نهایت فرجام رقت برانگیزشان از درس آموزترین حکایت های تاریخ است . همانها که چنان غرق سرمستی قدرت اند که گاه خدا را هم در ذیل قدرت و اراده خود می بینند . مانند «موسولینی»

در سکانس ابتدایی فیلم «Vincere= بُرد» اثر مارکوکلوبیو فیلمساز مطرح ایتالیا که درباره زندگی "بنیتو موسولینی" بنیانگذار فاشیسم است دیالوگی از زبان بازیگری که نقش "موسولینی" را بازی می‌کند بیان می‌شود با این مضمون: " آقایان و خانم‌ها ! این چیزی که در دستان من می‌بینید، یک ساعت است. من پنج دقیقه زمان می‌گیرم و در این پنج دقیقه از خدا می‌خواهم که جان مرا بگیرد..." سکوت توأم با حیرتی حکمفرما می شود،پنج دقیقه می گذرد ...
"آقایان و خانم‌ها! پنج دقیقه تمام شد و من هنوز زنده‌ام. پس خدایی درکار نیست "

فیلم با روایتی مستند گونه از زندگی خصوصی و سیر حیات سیاسی موسولینی  ادامه می یابد تا می رسد به سکانس پایانی فیلم‌ که موسولینی بعد از شکست در جنگ و ساقط شدن حکومتش، مجسمه او را به زیر می کشند و آنرا خرد می کنند . بر روی تصاویر خرد شدن مجسمه موسولینی ، دیالوگ او در سکانس نخست فیلم پخش می شود :"آقایان و خانم‌ها! پنج دقیقه تمام شد، خدایی در کار نیست".

او فراموش کرده بود که پنج دقیقه خدا با پنج دقیقه ما انسان‌ها فرق دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۱
ع . ا . بسطامی