وب سایت ع . ا. بسطامی

وب سایت  ع . ا. بسطامی
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

آیا ، من نیز ، در روزگار آمدنت هستم ؟

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۷ ب.ظ

بخشهایی از شعر زیبای « روز ناگزیر» سروده قیصر امین پور درباره امام عصر(عج)

.

این روز ها که می گذرد، هر روز

احساس می کنم که کسی در باد

فریاد می زند

احساس می کنم که مرا 

از عمق جاده های مه آلود 

یک آشنای دور صدا می زند

آهنگ آشنای صدای او 

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز ، مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می آید

روزی که عابران خمیده ، یک لحظه وقت داشته باشند 

تا سر بلند باشند ، و آفتاب را ،  در آسمان ببینند

...

آن روز 

پرواز دست های صمیمی 

در جستجوی دوست

آغاز می شود

...

روزی که دست خواهش، کوتاه 

روزی که التماس گناه است

و فطرت خدا 

در زیر پای رهگذران پیاده رو

بر روی روزنامه نخوابد 

و خواب نان تازه نبیند

...

روز وفور لبخند ، لبخند بی دریغ ،لبخند بی مضایقه چشم ها

آن روز ، بی چشمداشت بودن لبخند ، قانون مهربانی است

...

روزی که روی قیمت احساس ، مثل لباس ، صحبت نمی کنند

پروانه های خشک شده، آن روز ،  از لای برگ های کتاب شعر ، پرواز می کنند

و خواب در دهان مسلسل ها ، خمیازه می کشد

و کفش های کهنه سربازی ، در کنج موزه های قدیمی ، با تار عنکبوت گره می خورند

...

روزی که سبز، زرد نباشد

گل ها اجازه داشته باشند ، هر جا که دوست داشته باشند ، بشکفند

دل ها اجازه داشته باشند ، هر جا نیاز داشته باشند ، بشکنند

آیینه حق نداشته باشد ،با چشم ها دروغ بگوید

دیوار حق نداشته باشد ، بی پنجره بروید

آن روز ، دیوار باغ و مدرسه کوتاه است ، تنها ، پرچینی از خیال

 در دوردست حاشیه باغ می کشند ،

که می توان به سادگی از روی آن پرید

روز طلوع خورشید ، از جیب کودکان دبستانی

روزی که باغ سبز الفبا ، روزی که مشق آب، عمومی است

دریا و آفتاب ، در انحصار چشم کسی نیست

روزی که آسمان ،در حسرت ستاره نباشد

 روزی که آرزوی چنین روزی ، محتاج استعاره نباشد

ای روزهای خوب که در راهید! ،

ای جاده های گمشده در مه!

ای روزهای سخت ادامه!

از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روز آفتابی

ای مثل چشم های خدا آبی! 

ای روز آمدن! 

ای مثل روز، آمدنت روشن!

این روزها که می گذرد، هر روز ،

در انتظار آمدنت هستم!

اما 

با من بگو آیا ، من نیز  

در روزگار آمدنت هستم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۷
ع . ا . بسطامی

مبارکباد میلاد علمدار عشق

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ

میلاد ابوالفضل العباس (ع) گرامی باد

.

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

 

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

 

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

 

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

 

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

 

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

 

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین

 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

 

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

 

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

 

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

 

فرماندة سپاهی و آب آور حسین

ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

 

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

 

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

 

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

 

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

 

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

 

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

 

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

 

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

 

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

 

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

 

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

 

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

 

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

 

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

 

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

 

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

 

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

 

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

 

طوفان تیر می وزد از بین نخلها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

 

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

 

ای مشک جان من به فدای سر حسین

اما تو آب را برسان تا خیام او »

 

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

 

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

 

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۴
ع . ا . بسطامی