« خودِ » انسان
«از خود بیگانگی» مفهومی است که هم در آیات قرآن کریم به آن اشاره شده و هم در آراء برخی از متفکران غربی مانند هگل و فوئرباخ و مارکس با عنوان الیناسیون از آن بحث شده است .اصل این مفهوم به معنای دور افتادن آدمی از اصل و ماهیت اصلی خویشتن است . یعنی انسان یا از سر غفلت یا به علت توهم و یا به دلیل ناآگاهی ، درک درستی از ارزش و حقیقت وجودی خود ندارد و به همین خاطر به اموری می پردازد و عمر و فکر و توان و استعدادهایش را صرف مسائلی می کند که دون شخصیت اوست و همین نیز عامل اصلی انحطاط آدمی است . اما وجه افتراقی بین تبیین قرآنی این مفهوم با آنچه که متفکران غربی از آن سخن گفته اند وجود دارد که قابل توجه است و نسبت اندیشه های وحیانی را با فلسفه اندیشی های بشری مخصوصاً آن دسته که خود را بی نیاز از وحی می دانند روشن می کند و آن هم اختلاف بر سر «اصل و حقیقت » انسان است . این سه متفکری که نامشان در بالا رفت اگر چه هر کدام در باب «اصالت انسان» حرف متفاوتی دارند اما هر سه در یک دیدگاه مشترک هستند ، و آن اینکه عامل از خود بیگانگی انسان را دین گرایی او می دانند و معتقدند که فقط زمانی بشر خویشتن خویش را باز می یابد که دین را کنار نهد و تا دین بر اندیشه ی بشری حاکم است، از خود بیگانگی گریبانگیر آدمی است. در واقع این گروه بر این باورند که ماهیت انسان هرچه که باشد نا همگون با دینداری است . این نظر ، نقطه مقابل دیدگاه الهی است . در آیات قرآن ، حقیقت و اصالت انسان ، خداگرایی یا به معنای دیگر « دینداری » انسان معرفی شده است و سعادت و رستگاری او در پیوستن او به خداوند دانسته شده . انا لله و انا الیه راجعون . و آنچه که موجب از خودبیگانگی و به تعبیر قرآن «خودفراموشی» می شود دوری از خداست و برای همین است که خداوند انسانها را هشدار می دهد که : « ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم » ( و همانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد.)(حشر ، 19) و این خود فراموشی همان مفهوم «از خود بیگانگی» است که نتیجه آن ، خود را ارزان فروختن است : بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ ( وه که به چه بد بهایی خود را فروختن ) ( بقره ،90) .
و این قابل تأمل است که خدا « خودِ » انسان را ملازم با « دینداری » می داند و تفکری دیگر مخالف با « دینداری »