حکایتی بدون شرح !
موسی مندلسون ، فیلسوف آلمانی، انسانی زشت و عجیبالخلقه بود. قدی بسیار کوتاه و قوزی بدشکل
بر پشت داشت موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام
فرومت داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرومت از ظاهر و هیکل از ریخت افتاده او
منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، نهایت شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود
و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر از زیبایی فوق العاده ایی برخوردار بود، ولی ابداً به او
نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوانی کرد تا با او صحبت کند،
با شرمساری پرسید: آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟